- گرد رو
- آنکه چهره اش گرد است: مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین) گردروی اندو پهن بینی
معنی گرد رو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه چهره اش گرد است: مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین) گردروی اندو پهن بینی
تندرو، روندۀ به شتاب، در تصوف سالکی که با شورواشتیاق در طلب مقصود بکوشد، برای مثال چنان گرم رو در طریق خدای / که خار مغیلان نکندی ز پای (سعدی۱ - ۸۳)
تک رو کسی که تنها رود و محتاج بدرقه نباشد
تندرو گرم ران، تعجیل کننده شتابنده: نفس سرد سحر گرم رو از بهر چراست ک یادم آمد: زپی آنکه رسول چمن است. (مجیر بیلقانی)، تعجیل کننده شتابنده، عاشق بی صبر، سالک چالاک
مجموعه
آنچه پیش از غذای عمده و اصلی خورند پیشپاره فیشفارج
آنکه صورتش زرد رنگ و پریده باشد، شرمنده منفعل، ترسیده
تند رو سریع الحرکه
پوینده و دونده مانند گرگ، گرگ تاز، گرگ دو
گردروبنده، آنکه گرد و خاک را از جایی بروبد
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، سخت رو، گره پیشانی، بداغر، تیموک، اخم رو، عبوس، متربّد، زوش، روترش، دژبرو، تندرو، عابس، بداخم، عبّاس برای مثال مبر حاجت به نزدیک ترش روی / که از خوی بدش فرسوده گردی (سعدی - ۱۱۳) ، اگر حنظل خوری از دست خوش خوی / به از شیرینی از دست ترش روی (سعدی - ۱۱۲)
کسی که روی زیبا مانند روی پری دارد، پری چهر، پری چهره، پری رخ، پری رخسار، زیبارو، خوشگل، برای مثال سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند / پری رویان قرار دل چو بستیزند بستانند (حافظ - ۳۹۴)
تندروی سرعت
مانند گرگ دویدن هروله: کهنه گر گاویی برابر داشت کرد در پای و گرگ دو برداشت. (جامی)
دائر زننده، دوران پیدا کننده
آنکه گرد و خاک را بروبد، جاروب
جمع کننده فراهم آورنده
گردماه: بارخی رخشان چون گردمهی بر فلکی بر سماوات علی بر شده زیشان لهبی. (منوچهری)
مردی میانه قامت نه دراز و نه کوتاه میانه بالا
برنگ گرد و غبار اغبر: بنگ سیاه باشد و سرخ و سپید و گردگون
آنکه گرد گردد دایره زننده دوران یابنده: جهان چون آسیای گرد گردست که دادارش چنین گردنده کردست. (ویس ورامین)
نوعی چراغ نفتی که فتیله اش مدور و از درون گرد لوله برآمده است و شعله مستدیر دارد
چارپایی که سم مدور دارد
آنکه سری مدور دارد: زدستهاشان پهنه زپایها چوگان زگرد سر ها گوی اینت شاه و اینت جلال. (فرخی)
آنکه ریشی مدور دارد
آنچه گرد را بخود گیرد و مانع رسیدن آن باشیا و اثاثه گردد: پرده گرد پوش
هر یک از گیاهانی که برگشان مدور یا نزدیک بدایره است مانند خطمی پنیرک و جز آنها
اسب راهوار
کسی که چهرۀ گلگون دارد، مقابل زردرو، کنایه از شاد، خوشحال، خوشدل، پیروز، کنایه از شرمنده و شرمسار
Flushed
раскрасневшийся
gerötet